کد مطلب:41774 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:135

برخلاف انتظار











1- كسی كه پس از پیامبر خدا(ص) زمام امور را بر كف گرفت، هر روز كه مرا می دید زبان به اعتذار می گشود و از من عذرخواهی می كرد و مسؤولیّت غصب حق من و شكستن بیعت را به گردن دیگری می انداخت و از منت حلالیت می طلبید.من پیش خود می گفتم: دوران چند روزه ریاست او كه سپری گشت، (خود به خود) حقی كه خداوند برای من قرار داده است به سهولت به من باز خواهد گشت، بی آنكه در اسلام نوپا، اسلامی كه به عهد جاهلیت نزدیك است (و خطر ارتداد آن را تهدید می كند) رخنه و شكاف ایجاد گردد و بی آنكه من بستر نزاع گسترده باشم و این و آن را به منازعه كشانده باشم تا در نتیجه یكی به حمایت از من و دیگری به مخالفت با من پردازد و گفتگوها از دایده سخن به میدان عمل كشیده شود، بویژه آنكه شماری از خاصّان یاران پیامبر كه من آنها را به خوبی و دیانت می شناختم آشكارا و نهان اظهار پشتیبانی كرده بودند و به من پیشنهاد حمایت داده بودند تا برخیزم و حق خود را باز ستانم. اما هر بار من آنها را به صبر و آرامش فرا می خواندم و امید بازگشت حق خویش را بدون جنگ و خونریزی به آنها نوید می دادم....

2-. .. تا اینكه عمر او به سر آمد. اگر روابط مخصوص او با عمر نبود و از پیش با هم تبانی نكرده بودن گمان نمی كنم كه ابوبكر آن را از من دریغ می داشت؛ چه اینكه او

[صفحه 315]

گفتار رسول گرامی (ص) را آنگاه كه من و خالد بن ولید را رهسپار یمن كرده بود، خطاب به بریده اسلمی شنیده بود و به یاد داشت. آن روز پیامبر خدا به ما فرمود:

اگر میان شما جدایی افتاد پس هر كس آنچه به نظرش می رسد و آن را صحیح می داند عمل كند. و اگر با هم مجتمع بودید پس آنچه علی می گوید برگزینید و به راءی او عمل كنید... او ولی شما و سرپرست شما پس از من خواهد بود.

این سخن پیامبر خدا(ص) را هم ابوبكر و هم عمر شنیده بودند. این هم بریده كه هم اكنون زنده است (می توانید از او بپرسید).

اما او چنین نكرد بلكه همین كه نشانه های مرگ را در خود مشاهده كرد كس د نزد عمر فرستاد و او را عهده دار ولایت و خلافت كرد.

3-. .. جای بسی حیرت و شگفتی است از كسی كه در زمان حیات خود، بارها فسخ بیعت را از مردم درخواست نموده و گفته است: (اقیونی فلست بخیركم و علی فیكم) حال چگونه است كه در واپسین دم زندگانی خود، خلافت را به رفیقش می سپارد؟!

1- قال علی (ع):... فان القائم بعد النبی كان یلقانی معتذرا فی كل ایامه و یلزم عیره ما ارتكبه من اخذ حقی و نقض بیعتی و یسالنی تحلیله فكنت اقول: تنقضی ایامه ثم یرجع الی حقی الذی جعله الله لی عفوا هنیئا من غیر ان احدث فی الاسلام مع حدوثه و قرب عهده بالجاهلیه حدثا فی طلب حقی بمنازعه لعل فالنا یقول فیها: نعم و فالنا یقول: لا، فیوول ذلك من القول الی الفعل و جماعه من خواص اصحاب محمد اعرفهم بالنصح لله و لرسوله و لكتابه و دینه الاسلام، یاتونی عودا و بدا و علانیه و سرا فیدعوننی الی اخذ حقی و یبذلون انفسهم فی نصرتی لیودوا الی بذلك بیعتی فی اعناقهم فاقول رویدا و صبر قلیلا لعل الله یاتینی بذلك عفوا بلا منازعه و لا اراقه الدماء....[1] .

2-. .. حتی اذا احتضر قلت فی نفسی: لیس یعدل بهذا المر عنی و لولا خاصه بینه و بین

[صفحه 316]

عمر امر كانا رضیاه بینهما، لظننت انه لایعدله عنی. و قد سمع قول النبی لبریده الاسلمی حین بعثنی و خالد بن الولید الی الیمن و قال: اذا افترقتما فكل واحد منكما علی حیاله و اذا اجتمعتما فعلی علیكم جمیعا... انه ولیكم بعدی سمعها ابوبكر و عمر و هذا بریده حی لم یمت.[2] .

3-. .. فیا عجبا بینا هو یستقیلها فی حیاته! اذ عقدها لاخر بعد وفاته....[3] .

[صفحه 317]



صفحه 315، 316، 317.





    1. خصال، ص 424؛ اختصاص، ص 171.
    2. كشف المحجّه، ص 177.
    3. نهج البلاغه، خطبه شقشقیه.